[Jimin part 14]
بامداد عاشقی
جیمین "
جیمین : حالت خوبه ا/ت
جوابی بهم نداد .
با دستام اشکای صورتش رو پاک کردم . جیمین : نمیدونم چجوری بگم ولی من ازت .... ازت معذرت میخوام ، ببخشید که زدمت . ا/ت : این چیزی رو خوب نمیکنه . جیمین : واقعا نمیدونستم که تو تقصیری نداری . ا/ت : چی داری میگی ، تا چند دقیقه پیش که میگفتی .... جیمین : آره میدونم متاسفم ، ولی بهم زنگ زدن . ا/ت : چی
فلش بک به چند ساعت پیش=
......
توی اتاقم نشسته بودم که یهو گوشیم زنگ خودم ، شماره ناشناس بود . جیمین : بله
تهمو : میبینم که دخترم رو زدی .
جیمین : عوضی تو و دخترت با هم چه تصمیمی گرفتید ؟ میخواید پدر من رو بکشی و تمام ثروتشو جایگاهش رو بدزدی ، اگه خودت نگی کجایی دخترت بزودی ....
تهمو : اون تو این ماجرا دستی نداره . جیمین : پس بیا ببرش از اینجا .
تهمو : نمیخوامش ، هرکاری دلت میخواد انجام بده .
جیمین : ولی اون دخترته حرو*م زاده . تهمو : نمیخوامش
اینو گفت رو قطع کرد
پایان فلش بک
جیمین : داستان این بود ، ازت معذرت میخوام . ا/ت : اشکال نداره ، دیگه نمیشه حلش کرد . جیمین : من چه بلایی سرت آوردم . به پیشونیش دست زدم که یهو
ا/ت : آه ، میسوزه
جیمین : میرم کمک های اولیه بیارم .
چند دقیقه بعد
.....
ا/ت : خودم انجام میدم . جیمین : نمیخواد
زخم هام رو ضد عفونی کرد و چسب زخم زد .
ا/ت : ممنونم . جیمین : خواهش میکنم .
ببخشید این پارت کم بود:)
سری بعدی جبران میکنم. فعلا🖐
جیمین "
جیمین : حالت خوبه ا/ت
جوابی بهم نداد .
با دستام اشکای صورتش رو پاک کردم . جیمین : نمیدونم چجوری بگم ولی من ازت .... ازت معذرت میخوام ، ببخشید که زدمت . ا/ت : این چیزی رو خوب نمیکنه . جیمین : واقعا نمیدونستم که تو تقصیری نداری . ا/ت : چی داری میگی ، تا چند دقیقه پیش که میگفتی .... جیمین : آره میدونم متاسفم ، ولی بهم زنگ زدن . ا/ت : چی
فلش بک به چند ساعت پیش=
......
توی اتاقم نشسته بودم که یهو گوشیم زنگ خودم ، شماره ناشناس بود . جیمین : بله
تهمو : میبینم که دخترم رو زدی .
جیمین : عوضی تو و دخترت با هم چه تصمیمی گرفتید ؟ میخواید پدر من رو بکشی و تمام ثروتشو جایگاهش رو بدزدی ، اگه خودت نگی کجایی دخترت بزودی ....
تهمو : اون تو این ماجرا دستی نداره . جیمین : پس بیا ببرش از اینجا .
تهمو : نمیخوامش ، هرکاری دلت میخواد انجام بده .
جیمین : ولی اون دخترته حرو*م زاده . تهمو : نمیخوامش
اینو گفت رو قطع کرد
پایان فلش بک
جیمین : داستان این بود ، ازت معذرت میخوام . ا/ت : اشکال نداره ، دیگه نمیشه حلش کرد . جیمین : من چه بلایی سرت آوردم . به پیشونیش دست زدم که یهو
ا/ت : آه ، میسوزه
جیمین : میرم کمک های اولیه بیارم .
چند دقیقه بعد
.....
ا/ت : خودم انجام میدم . جیمین : نمیخواد
زخم هام رو ضد عفونی کرد و چسب زخم زد .
ا/ت : ممنونم . جیمین : خواهش میکنم .
ببخشید این پارت کم بود:)
سری بعدی جبران میکنم. فعلا🖐
۳۸.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.